نیمه شب
درباره وبلاگ

نوازش دلهابادست غم ها
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان bi taraf و آدرس ganonebiganoni.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


ورود اعضا:

آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 5
بازدید دیروز : 40
بازدید هفته : 85
بازدید ماه : 85
بازدید کل : 24361
تعداد مطالب : 21
تعداد نظرات : 16
تعداد آنلاین : 1


شروع کد تغییر شکل موس -->
بی طرف
پنج شنبه 11 اسفند 1390برچسب:, :: 11:7 ::  نويسنده : farzad       

 

نیمه شب آواره و بی حس وحال
در سرم سودای جامی بی زوال
عرصه ای آغاز کردیم در خیال
دل بیاد آورد ایام وصال
ازجدایی یک دو سالی می گذشت
یک دو سال از عمر رفت و برنگشت
دل بیاد آورد اول بار را
خاطرات اولین دیدار را
آن نظر بازی آن اسراررا
آن دو چشم مست و آهو وار را
همچو رازی مبهموسربسته بود
چون من از تکرار اوهم خسته بود
آمد و هم آشیان شد بامن او
همنشین هم زبان شد با من او
خسته جان بودم که جان شد بامن او
ناتوان بودم توان شد با من او
دامنش شد خوابگاه خستگی
این چنین آغاز شد دلبستگی
وای از آن شب زنده داری تا سحر
وای از آن عمری که با اوشد به سر
مست او بدم ز دنیا بی خبر
دم به دم این عشق می شد بیشتر
آمد و در خلوتم دم ساز شد
گفتگوها بین ما آغاز شد
گفتمش...
گفتمش در عشق پابرجاست دل
گر گشایی چشم دل زیباست دل
گر تو زو رعمان شوی دریاست
بی تو شام بی فرداست دل
دل ز عشق روی تو حیران شده
در پی عشق تو سرگردان شده
گفت ....
گفت در عشقت وفادارم بدار
من تو را بس دوست می دارم بدار
شوق وصلت را بسر دارم بدار
چون تویی مخمور خمارم بدار
باتو شادی می شود غم های من
با تو زیبا می شود فردای من
گفتمش عشقت به دل افزون شده
دل ز جادوی روخت افزون شده
جز تو هر یادی به دل مدفون شده
عالم از زیباییت مجنون شده
بر لبم بگذاشت لب یعنی خموش
طعم بوسه از سرم برد عقل و هوش
در سرم جز عشق او سودا نبود
بحر کس جزاو در این دل جا نبود
دیده جز بر روی او بینا نبود
هم چو عشق من هیچ گل زیبا نبود
خوبی او شهره ی آفاق بود
در نجابت در نگوهی تاخ بود
روزگار....
روزگار اما وفا با ما نداشت
طاقت خوشبختی ما را نداشت
زیر پای عشق ما سنگی گذاشت
بی گمان از مرگ ما پروا نداشت
آخر این قصه هجران بود و بس
حسرتو رنج فراوان بود و بس
یار ما را از جدایی غم نبود
در غمش مجنون عاشق کم نبود
بر سر پیمان خود محکم نبود
سهم من از عشق جز ماتم نبود
بامن دیوانه پیمان ساده بست
ساده ام آن عهدو پیمان را شکست
بی خبر پیمان یاری را کسست
این خبر ناگاه پشتم را شکست
آن کبوتر آخر از بند رست
رفت و با دلدار دیگر عهد بست
با که گویم که او هم خون من است
خسم جان و تشنه ی خون من است
بخت بد منوصل او قسمت نشد
این گدا مشمول آن رحمت نشد
آن طلا حاصل به این قیمت نشد
عاشقان را خوشدلی تقدیر نیست
با چنین تقدیر بد تدبیر نیست
از غمش با دود و دم همدم شدم
باده نوش غصه ی او من شدم
مست مخمور و خراب از غم شدم
ذره ذره آب گشتم کم شدم
آخر آتش زد دل دیوانه را
سوختی پروا پر پروانه را
عشق من....
عشق من از من گذشتی خوش گذر
بعد از این حتی تو اسمم را نبر
خاطراتم را تو بیرون کن ز سر
دیشب از کف رفت فردا را نگر
آخر این یکبار از من بشنو پند
بر منو بر روزگارم دل نبند
عاشقی را دیرفهمیدی چه سود
عشق دیرین گسسته تار و پود
گر چه آب رفته باز آید به رود
ماهی بیچاره اما مرده بود
 
 
 
بعد از این هم آشیانت هر کس است
باش با او یاد تو ما را بس است


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: